یسناکوچولویسناکوچولو، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

(◕‿◕)❤یسنا تنها دلخوشی مامانش❤(◕‿◕)

❁❁❁18 ماهگی عسلم❁❁❁

سلام عزیز دلم.با چند روز تاخیر ماهگیت رو تبریک میگم. ببخشید مامانی به خدا اصلا وقت نمیکنم وبلاگتو آپ کنم.نوزدهم مرداد ماهگردت بود و وقت واکسن داشتی.با مامان جون/مامان مامانی/بردیمت بهداشت و واکسن زدی و خیلی هم گریه کردی. الهی مامان بمیره و اشکاتو نبینه.وقتی برگشتیم خونه با مامان جون تصمیم گرفتیم بریم سنندج و به بابابزرگم که حالش بده سر بزنیم.اما بابایی نتونست با ما بیاد. همش نگران بودم به خاطر واکسنی که زده بودی اذیت کنی،اما خدا رو شکر اصلا تو مسافرت اذیتم نکردی و اتفاقا خیلی هم دختر خوبی بودی. اونجا هم با عموهای من خیلی جور شده بودی و با عموهام و دایی رضا میرفتی پارک و دَدَ.... فقط متاسفانه دوربینو یادم رفته بود ببرم و از سنندج عکسی ازت ن...
25 مرداد 1393

❁❁❁برای نفسم❁❁❁

  كوچك رويايي ِ من دنيا اگر خودش را بكشد نميتواند به عشق من به تو شك كند . تمام ِ بودنت را حس مي كنم ... حاجتي به استخاره نيست     عشق ما ... عشق من به تو عشق تو به من يك پديده است ... يك حقيقت بي نياز از استخاره و ُ گمان   صداي قلب تو ... صداي زندگيست .   زندگي را دوست داشته باش نازنين ِ من زندگي را زندگي كن   عاشقانه ... حتی وقتي بزرگ شدي   كودكانه زندگي كن جانكم مادرانه ترين لحظه هاي امروزم...
31 تير 1393

❁❁❁تولد مامان سارا❁❁❁

سلام دخمل کوشولوی مامانی... عزیزم روز پنجشنبه 12 تیر تولد من بود و بابایی حسابی واسم سنگ تموم گذاشت. بنا به رسم همه جمعه ها که میریم باغ عمه مهدیه اینا مراسم تولد رو هم جمعه شب توی باغ عمه جون گرفتیم.مامان پری و باباهادی و عمه ها و مامان جون و دایی رضا اینا همه بودن.به خاطر اینکه ماه رمضان بود و از طرفی هم دایی بابایی فوت کرده بود،بزن و بکوب نداشتیم.اما همه چیز عالی پیش رفت. بابایی واسم یه گوشواره طلای خیلی خوشگل خریده بود و بقیه هم با کادوهای ارزشمندشون حسابی ما رو شرمنده خودشون کردن.فقط شما یه کم بی حوصله بودی و غر میزدی. راستی چند وقتی بود که به خاطر دندونات خیلی نگران بودم و همش میگفتم چرا چها...
14 تير 1393

❁❁❁16 ماهگی فندقمون❁❁❁

سلام فندقم. ماهگیت مبارک خانوم کوچولوی من. عزیزم این چندوقت حسابی درگیر بودیم.از یه طرف دایی بابایی به رحمت خدا رفت و بیشتر اوقات اونجابودیم.و از طرف دیگه خاله مهناز  و خاله هدیه اینا از کرج و اصفهان اومده بودن همدان و چند روزی همخونه مامان جون بودیم.من و شما هم دوتایی سرما خوردیم و مریض بودیم. نازگلم ازشیرین کاریهات بگم که حسابی روابط اجتماعیت بالا رفته و با همه زود رابطه برقرار میکنی(البته این رفتارت به مامانی رفته).. برعکس دختر بچه های دیگه عاشق توپ و موتور هستی و وقتی با بابایی توپ بازی میکنی شوت میزنی و میگی:گــُــــــــــــــــــــل... توت فرنگی و گیلاس و ُپفیلا خیلی دوست داری.هروقت بابایی میخواد بخوابه جوراباشو برم...
21 خرداد 1393

❁❁❁درد و دلم برای همسری❁❁❁

دنيای دخترانه ام رو تبدیل به دنیای زنانه کردی !  در من هزار احساس نهفته شده... با من حرف بزن.. منو کشف کن..در من جستجو کن...می یابی ! من با شنيدن کلام تو..تلخ باشه تلخ ميشم..شيرین باشه شيرین میشم تند باشه گزنده میشم...نرم باشه آروم ميشم ساده ست عزیزم اگر مهربانی ت رو در لابلای کلماتت جا بدی... من لبخند رو مهمان چشمات می کنم.. اگر ميدونستی چه اندازه همراهی با من آسونه بر تمام ساعتهای تيره ی بينمون افسوس می خوردی  من به کوچکترین دلخوشم ... یه بوسه با تمام احساس ! یه نوازش از روی دلتنگی و مهر !  یه کلام عاشقانه ی کوچیک مثل: بهترینم..زیباترینم..ن...
12 خرداد 1393

❁❁❁تولد بابایی و دَدَ رفتن یاسی❁❁❁

                             سلام نازگل مامان روز پنجشنبه بیست وپنجم اردیبهشت تولدبابایی بود. شام به همراه خانواده بابایی رفتیم بیرون. اما چون هوا خیلی سرد شد و خونه عمه مهدیه اون نزدیکیا بود واسه  عکس گرفتن و کیک خوردن رفتیم اونجا. روز جمعه هم با دایی و مامان بزرگ اینا رفتیم سر خاک بابابزرگ.اونجا اصرار داشتی که خودت گلا رو پرپر کنی.الهی قربون محبتت برم عزیزم. دیروزم بابایی بعداز دانشگاه اومد دنبالمون و رفتیم پارک و یه دل سیر واسه خودت بازی کردی. نفسم یاد گرفتی وقتی کس...
28 ارديبهشت 1393

❁❁❁تجربه های مادرانه❁❁❁

در آغــوشت ڪـہ میگرم        آنقــدر آرامـ میشومـ   ڪـہ حتـــے      فرامـــوش میکنمـ                   بـایـد نفــس بکشـــمـ ... یسنا جونم عزیز دل مامان خیلی دوست دارم تمام مسائلی رو که خودم تجربه کردم رو برات بنویسم که شاید یه درسی واسه آینده ات باشه.همه تلاشمو میکنم که اون چیزایی که واسه من پیش اومد سر راه تو قرار نگیره.فقط امیدوارم وقتی بزرگ شدی و اگه من نبودم که این حرفا رو واست تداعی کنم این مطالبو بخونی و بهشون عمل  کنی...دخترم،عشق مامان،مونس مامان، برا...
27 ارديبهشت 1393