❁❁❁مریض شدن یسنا❁❁❁
سلام عزیز دل مامان.اومدم از چند روز گذشته واست بنویسم که از روزای سخت زندگیم بود.بابایی دوشنبه هفته پیش واسه ماموریت رفت مشهد و ما هم رفتیم خونه مامان جون.اما چشمت روز بد نبینه به دهنت نگاه کردم و دیدم زبونت و لثه هات شدیدا آفت زده.اون چند روز فقط گریه میکردی.گشنه ات میشد اما چون نمیتونستی چیزی بخوری فقط داد میزدی.الهی بمیرم حتی آب هم بخوری.بردمت دکتر و دکتر گفت چون غذا نخوردی باید بهت سرم وصل بشه.الهی مامان فدای اشکات بشه که زیر سرم گریه میکردی و جیغ میزدی.خلاصه این چند روز با گریه های تو منم گریه میکردم.خیلی سخت بود.تا اینکه روز شیرخوارگان حسینی وقتی بردمت اونجا یه کیک از اونجا واست گرفتم و در کمال تعجب دیدم کیک رو تا آخر خوردی و خدا رو شک...
نویسنده :
سارا(مامان یسنا کوچولو)
11:10