❁سونوگرافی سه بعدی❁
دیروز با بابایی رفتیم سونوگرافی سه بعدی.وقتی رفتیم داخل توی مانیتوری که بالای سرم بود همه چیزو میدیدیم.دستای نازت،پاهای خوشملت.اما دکتر گفت بد خوابیدی و صورتت مشخص نبود،پای چپتو تکون نمیدی و گفت باید بری شیرینی بخوری و پیاده روی کنی و بعد از نیم ساعت دوباره برگردی.این نیم ساعت برای من اندازه یه قرن گذشت واسترس تمام وجودمو گرفته بود.بابایی برام بستی و شکلات شیرین گرفت،اما انقدر نگران بودم که اصلا نفهمیدم چی دارم میخورم.اشکام بی اختیار پایین میومد و بابایی هم همش دلداریم میداد.♥♥
خلاصه نیم ساعت تموم شد و دوباره رفتیم سونو.یه ذره تکون خورده بودی و ما صورتتو دیدیم. اما پای چپت باز کاملا مشخص نبود.اما دکتر گفت همه چیز خوبه و جای نگرانی نیست و سی دی عکسات هم هفته دیگه حاضر میشه.اما نمیدونم چرا من هنوز خیالم راحت نشده.تا وقتی به دنیا نیای و بغلت نگیرم،دلم آروم نمیگیره. من و بابایی از خدا توی دنیا فقط سلامتی شما رو میخوایم.
خیلی دلم از خیلی چیزا و خیلی آدما گرفته.امروز اصلا حوصله ندارم.