❁ ❁ ❁ جشن دوندونی یسنا کوچولو ❁ ❁ ❁
ببخشید که انقدر دیر وبلاگتو اپ کردم.خیلی دلم میخواد هر روز بیام و تمام شیطنتای کودکانه ات رو برات ثبت کنم اما ماشالله از بس شیطون شدی اصلا وقت نمیکنم..
خب از روز چهارشنبه واست بنویسم که برات اش دندونی پختیم و یه جشن کوچولوی خودمونی واست گرفتیم...اما شما اونروز همکاری نکردی و همش گریه کردی..به خاطر همین عکسات زیاد خوب در نیومد فدات بشم.
متاسفانه دو روزی هم هست که دندون دومت هم در آوردی و دوباره سرما خوردی و بی حالی.نمیدونم چرا با اینکه این همه بهت میرسم و روت حساسم بازم مریض میشی.راستی عزیزم یاد گرفتی نانای میکنی و از من یادگرفتی که با انگشت اشاره ات دعوا کنی.خودت سرپا می ایستی و دستت رو به دیوار و میز تلویزیون و.. میگیری و به کمک اون چند قدمی رو بر میداری.
امیدوارم که هرچه زودتر خوب بشی عزیزم.چون من خیلی از مریض بودن تو عذاب میکشم دختر گلم..
اینم عکسای این چند روز:
کیک دندونی که بابایی دستش خورده بود روی نوشته هاش و یه ذره پاک شده بود
ببین عزیزم اینجا چقدر بی حالی
رمز ادامه مطلب فقط به دستای خوب خودم داده میشه.هرکی خواست بگه تا رمزو بهش بدم.