❁ ❁ ❁ نه ماهگی یسنا جون❁ ❁ ❁
ماهگیت مبارکـــــــــــــــــــــــــــــــــ عسلم
دخترم گلم، نفسم 9 ماه دیگه از بودنت با من گذشت
9ماه تو وجودم بودی و هر روز و شبم با تو گذشت
حالا 9 ماه هم هست که فرشتم تو بغلمی و با نفسهات زندم
یسنا جونم امسال محرم یه حال و هوای دیگه داره برامون .......چون اولین محرمی هست که تو رو دارم .......از کودکی عاشق این ماه عزیز بودم.......این ماه از پارسال عزیزتر ومهم تر شده واسم......چون پارسال تو همین ماه بود که سلامتی تو رو از خداوامام حسین(ع) خواستم و امسال پیش ما هستی...
روز جمعه که مصادف با چهارم محرم بود بردمت شیرخوارگان حسینی.همیشه وقتی تو تلویزیون بچه هایی که با مادراشون تو این مراسم شرکت میکردن رو میدیدم، آرزو میکردم منم یه روز مثل اونا بچم رو ببرم و به این آرزوم رسیم.
از دیشب بگم که بابایی برات یه کیک خرید و یه شال و کلاه همرنگ پالتوت که خیلی هم خوشگله.
پایین عکسامونو گرفتیم و بعدش واسه مراسم کیک خوردن رفتیم طبقه بالا خونه باباهادی اینا...
عزیزم از روز جمعه بعد از ظهر دیگه کاملا چهار دست و پا میری و تمام خونه رو زیر و رو میکنی و همش دنبال یه جایی میگردی که دستتو بگیری و بلند شی. الهی قربونت برم مامانی..
چند روز پیش هم با بابایی رفتیم شهر بازی و خیلی خوش گذشت.
یسنا جونم در لباس سقایی